در حال زندگی کنیم یا برای آرزوها و رویاهایمان؟

435

یکی از حکمتهایی که برای زندگی با کمترین درد و رنج می شناسیم و روی آن بسیار تاکید شده است، زندگی در حال است. بسیاری از عرفا و حکما توصیه کرده اند که غم گذشته را نخوریم و نگران آینده نیز نباشیم. به عنوان مثال خیام می گوید:

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم این دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامدست و روزی که گذشت

اما از طرف دیگر بسیاری از افراد موفق در خلق ایده های نو و کسانی که باعث تغییرات در زندگی انسانها شده اند می گویند، رویا هایت را زندگی کن. نه تنها به آینده فکر کن بلکه یک آینده رویایی را، که ممکن است به دست نیاید، متصور شو و برایش زندگی کن. همه ما به نحوی می خواهیم خود را ابراز کنیم و با خودشکوفایی از اینکه موجودی بی فایده باشیم رها شویم و ننگ زندگی عادی را از پیشانی خود بزداییم. یک کوه نورد برای چه چیزی سختی ها و مرارت های رسیدن به قله را تحمل می کند. آیا عاقلانه نیست در کوهپایه بماند و از منظره زیبای آن لذت ببرد؟

این دو توصیه آشکارا در تضاد با یکدیگر هستند یا اینکه برداشت ما از آنها اشتباه است و آنها را در تضاد با هم می بینیم. یعنی آینده رویایی از آنجا که ممکن است محقق نشود می تواند باعث درد و رنج و نا رضایتی از زندگی شود، و از طرفی لحظات زندگی صرف هدفی شده اند که در صورت محقق نشدن به هدر خواهند رفت.

آیا واقعا بین این دو طرز فکر آشتی وجود ندارد و هر کسی باید از بین این دو یکی را انتخاب کند؟ چطور ممکن است در حال زندگی کنیم و توجه و تمرکز ما به زندگی در این لحظه باشد و از آن لذت ببریم و در سر رویایی را در آینده بپرورانیم که به دست آوردن آن با ابهامات زیادی همراه است؟

شاید بهتر باشد نگاه خود را تغییر دهیم و طور دیگری به این دو روش زندگی نگاه کنیم. ابتدا به طور یقین می توانیم بگوییم اگر از لحظه لحظه فعالیت های خود لذت نبریم لحظات عمر خود را از دست داده ایم و از رسیدن به هدف هم لذت نخواهیم برد. یک چشم انداز درست چشم اندازی است که مسیر را برایمان خوشایند می کند و به زندگی ما معنا می بخشد. طوری که صرف کردن لحظات زندگی برای آن هدف برایمان رضایت بخش است و از اینکه زندگی خود را صرف آن کرده ایم دلتنگ نیستیم. اگر بتوانیم از مسیر لذت ببریم مسئله را حل کرده ایم. یعنی هم برای یک هدف تلاش کرده ایم و هم زندگی روزمره خود را سرشار از رضایت و لذت کرده ایم.

شاید از این گفته حافظ چیز دیگری برداشت شود

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زند قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

کسی که خود را در راه کعبه می بیند ، رضایت کاملی از زندگی خود دارد. چون خود را در مسیر درستی قرار داده است حتی اگر خار مغیلان اذیت اش کند که اذیت شیرینی است و یا حتی به کعبه نرسد.

یک دانشمند را در نظر بگیرید که در آزمایشگاه خود مشغول حل مسائل مختلف است. دانشمندان زندگی ایده آلی دارند. یک دانشمند در لحظه روی مسئله که در حال حاضر باید حل کند متمرکز است و طوری محو مسئله جاری خود می شود که تمام دنیا را فراموش می کند. حتی ممکن است چشم انداز اصلی خود را فراموش کند. پس از حل مسئله به لذت و شعف ناشی از آن می رسد. مسائل کوچک یا فعالیت هایی که در این مسیر انجام می دهد برایش سرشار از لذت است. اما آنها یک هدف بزرگ هم دارند و به محض آزاد شدن ذهنشان از مسئله ای که آنرا حل کرده اند به قدم بعدی فکر می کنند. این قدمها در نهایت آنها را به آن هدفی بزرگ می رساند. به این ترتیب ضمن اینکه از زندگی حال خود درست استفاده کرده اند، (در حد کمال یعنی محو شدن در آن) گام به گام به سمت آن چشم انداز و آروزی خود پیش رفته اند. چه بسا در این میان نتایج چشم گیر دیگری به دست آورند و اگر عمرشان کفاف رسیدن به آن هدف را ندهد نا راضی نیستند چون از زندگی خود لذت برده اند.

اگر زندگی کنونی لذت و رضایتی در پی نداشته باشد به واقع زندگی در حال هدر رفتن است. اما این به این معنی نیست که نباید چشم انداز داشته باشیم و هر روز راه متفاوتی در پیش بگیریم. اما باید رضایت دهیم به دستاورد های کوچک که در مسیر هدف نهایی خود به دست می آوریم.

دو کوه نورد را در نظر بگیرید که با هم در حال رفتن به قله هستند. هر دو چشم انداز قله را دارند اما یکی تنها با رسیدن به قله راضی می شود و دیگری از مناظر و مسیر هم لذت می برد و البته توجه به این دارد که از مسیر خارج نشود و در مسیر قله بماند. تفاوت این دونفر نخست در این است که پس از رسیدن به قله هردو خوشحال هستند با این تفاوت که یکی از مسیر لذت نبرده است و دیگری تمام مناظر مسیر را هم دیده است و از آنها لذت برده است. تفاوت دوم اینکه اگر دچار حادثه ای مانند بهمن شوند و راه بسته شود و ناچار به بازگشت شوند، یکی هیچ به دست نیاورده است. اما دیگری لحظات زندگی اش سرشار از رضایت کرده است. حالا کوه نورد سومی را تصور کنید که چشم انداز قله را ندارد و فقط از لحظه حال و مسیر لذت می برد. این کوه نورد مشخص نیست از کجا سر در بیاورد و در نهایت به هیچ قله ای نمی رسد و تلاش اش دستاورد شگفتی ندارد. هرچند لذت مسیر را از دست نداده است اما رسیدن به قله را از دست داده است. رسیدن به قله هدفی است که شاید رسیدن به آن سخت باشد و احتمال نرسیدن هم وجود داشته باشد، اما در صورت محقق شدن دستاورد شگفتی برای تلاش اش خواهد بود.

راه درست اینست که یک چشم انداز برای زندگی داشته باشیم. اما در هر لحظه روی قدم فعلی خود متمرکز باشیم و این لحظه را با وجود و توجه خودمان سرشار کنیم. در این قدم دستاوردی وجود دارد که برای قدم بعدی ما مهم است. لذت بردن از کاری که هم اکنون در راستای چشم انداز خود، انجام می دهیم نشان از درستی مسیر است. در نهایت این قدم قدم ها ما را به آن چشم انداز می رسانند و همین چشم انداز است که هر گام را هدفمند و با معنا می کند. من فکر می کنم اینکه حس می کنیم زمان زود می گذرد به این دلیل است که لحظات زندگی ما خالی اند و دستاوردی ندارند. نه تنها باید چشم اندازی برای زندگی داشته باشیم تا به زندگی جهت بدهد، بلکه باید روی لحظات خود متمرکز باشیم و آنرا با چنان اشتیاقی انجام دهیم که آن لحظه پر از حضور و تلاش ما باشد. به این ترتیب وقتی به گذشت زمان نگاه می کنیم می بینیم که چقدر دستاورد داشته ایم و چقدر لحظاتمان پر از خاطره است و چه زمان طولانیی را سپری کرده ایم. اغلب ما دوران کودکی خود را فراموش کرده ایم. درکودکی چون روی لحظه خود متمرکز بودیم و با تمام وجود لحظه را زندگی می کردیم، لحظاتمان پر از نشاط بود و گذر زمان نیز منطقی تر بود. سرعت عامل دیگری است که لحظات ما را خالی کرده است. با وجودی که کارهای بیشتری انجام می دهیم، چون این کارها به علت عدم تمرکز از کیفیت لازم برخوردار نیستند و لحظات از توجه ما خالی است، خاطره شگفتی نداریم جز خستگی. دستاوردی در زمان حال و لحظات خود نداریم. اما آهستگی و تمرکز روی کاری که در حال انجام آن هستیم، زندگی ما را سرشار از کیفیت می کند و این لحظات پربار رسیدن به چشم انداز را نیز ممکن تر می کنند.

من به این نتیجه رسیده ام که اغلب انسانها وقتی خود را در مسیر درستی می بینند لحظه لحظه زندگی برایشان معنا پیدا می کند و از زندگی خود راضی اند.

مثال کوه و کوهنورد را این طور تکمیل کنیم. فرض کنید در کوهپایه قله را می توان دید و مسیر کلی مشخص است، اما مسیر مه آلود است و شما نمی توانید بیشتر از یکی دو قدم را ببینید. هرچه جلوتر می روید چند قدم بعدی خود را به شما نشان می دهند. به ترتیب از قدمهایی که بر می دارید راضی هستید و قدم به قدم امیدوارتر می شوید. تمام تمرکز و تلاش خود را برای برداشتن همین یکی دو قدم مشخص، به کار می گیرید. ضمن اینکه جهت اصلی را با توجه به قله گم نمی کنید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 نظرات
  1. Mina می گوید

    بسیار مفید و انگیزشی👌

  2. Hajiloo می گوید

    ممنون خیلی متن خوبی بود امیدوارم بیشتر از لحظه حال در مسیر هدف لذت ببرم و استفاده کنم