کدام موضوع؟
زندگی هر یک از ما را به شکل متفاوتی به چالش می کشد و وادارمان می کند درباره اش از خودمان سوال بپرسیم. هر یک از ما خواسته ای از زندگی کردن داریم و با فرض اینکه سالها زندگی خواهیم کرد برایش برنامه ریزی می کنیم. در این میان زندگی بعضی از افراد برایمان ارزشمند است و می خواهیم مانند آنها، ما نیز انسانهای موفقی باشیم.
اگر خوب به زندگی این افراد نگاه کنیم خواهیم دید انسانهایی که از نظر جامعه ارزشمند زندگی کرده اند در یک چیز مشترک هستند. هر یک از این افراد توانسته اند چیزی در زندگی خود پیدا کنند که تمام زندگی و حتی گاهی جان خود را فدای آن کنند و آن چیز برای مردم جامعه ارزشمند بوده است. (حتی سخت کوشی افرادی که هدفشان برای جامعه ضد ارزش بوده است را می ستاییم.) نکته مهم در اینجا اینست که همه این انسانها زندگی خود را صرف یک موضوع نکرده اند. فداکردن جان و زندگی برای زندگی. برای اینکه زندگی کنند لحظه لحظه ی خوشی ها، آسایش و آرامش خود را فدای آن چیز ارزشمند کرده اند و حتی گاهی خود زندگی یعنی جانشان را فدای آن نموده اند. این انسانها خودشان را در زندگی ای که انتخاب کرده اند ابراز کرده اند. با تلاش و کارکردن و فداکردن لحظات زندگی در پای آن آرمان و هدف، خود را بالا کشیده اند و زندگی ارزشمندی خلق کرده اند. زندگی ای متفاوت از روزمرگی ها. هر یک از ما می تواند خود را در دل روزمرگی ها رها کند و اجازه دهد روزمرگی ها، زندگی او را پیش ببرند. در این صورت نیازی به توانایی ویژه ای ندارد. هر یک از ما می تواند خود را فراموش کند و میان کلیشه های محیط ناپدید شود. این کار ساده، ولی دردناک است. اما اگر بخواهیم زندگی متفاوتی رقم بزنیم باید آن چیز ارزشمند را پیدا کنیم و روزمرگی ها را فدای آن کنیم. سوال اینست : اگر بخواهم زندگی ای داشته باشم که ارزش زندگی کردن و مردن را داشته باشد آن واقعیت ارزشمند زندگی من چیست که باید برای آن زندگی کنم و بمیرم؟
دانشمندی که تمام زندی خود را صرف کشف علم کرده است ، در واقع به پای این هدف جان داده است. چرا که تمام لحظات خوشگذرانی و آسایش و آرامشش، یعنی تمام زندگی اش را، فدای آن چیز ارزشمند زندگی اش کرده است و تفاوتی با سربازی که جان خود را در دفاع از وطن از دست داده است، ندارد. هر دو زندگی خود را فدای چیزی ارزشمند در زندگی خود کرده اند. به یکباره یا ذره ذره.
چرا انسانهای مختلف از زندگی خواسته های متفاوتی دارند؟ چرا چیزهای ارزشمند برای انسانهایی که ارزشمند زندگی کرده اند متفاوت بوده است. ریشه این اشتیاق و خواسته ها کجاست؟ آیا ما آن چیزی نیستیم که در پی آن هستیم؟ آیا نباید انسانی را که اشتیاق اش جان دادن در راه وطن است، با همین اشتیاق بنامیم و بگوییم این انسان یک سرباز فداکار است؟ انسانی که اشتیاق اش کسب علم است چگونه باید خود را تعریف کند و بگوید من کیستم؟ آیا نباید بگوید من انسانی هستم جویای علم؟ ارتباط عمیقی میان آنچه که می توانیم انجام دهیم و آنچه که می خواهیم انجام دهیم وجود دارد. به قول مولانا :
هر کسی را بهر کاری ساختند میل آنرا در دلش انداختند
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیزی که در جستن آنی آنی
مولوی
آن اشتیاق به هدف، نشانه مهمی از استعداد و توانایی فرد در به انجام رسانیدن آن هدف است. پس اگر شوق نوشتن یک کتاب را داری، باید بدانی که توانایی نوشتن اش را هم داری. هرچند راه های دیگری نیز وجود دارد که می توانند ما را در شناخت خودمان یاری دهند. اما شوقی که در دلهای ماست آشکارا می خواهد خواسته عمیق روح و روان ما را ابراز نماید. مانند دانه ای که می خواهد از دل خاک جوانه بزند و به دنیا نشان دهد که در درونش چه توانایی هایی دارد.
هر یک از ما در رویارویی با زندگی می خواهیم خود را بیابیم و ابراز کنیم. زندگی هریک از ما کشف خودمان است. ما می خواهیم در زندگی توانایی ها خود را بشناسیم ، آنها را پرورش دهیم و رشد کنیم و در محیط پیرامون خود اثر گذار باشیم. حاصل زندگی خود را در اختیار دیگران قرار دهیم. دانشمندی که به نظر می رسد اهمیتی به محیط اطراف خود نمی دهد و تنها اشتیاق اش کشف علم است، در نهایت نتیجه تلاش و کشف اش را به دنیا عرضه می کند و خود را به خودش، به دنیا و به زندگی اثبات می کند. (باید سعی کنیم آن شوق را در دل خود زنده کنیم و نگذاریم خاکستر روزمرگی ها خاموشمان نکند. مگر می شود انسان بی هیچ ننگ و نامی باشد؟)
شاید گفتن این حقیقت واضح که تنها با کار کردن می توانیم در جهان و در خودمان تغییر ایجاد کنیم و آنچه را که فکر می کنیم ابراز کنیم، مفید باشد. بدیهی است تنها شناختن خودمان و خواسته هایمان و فکر کردن به آنها نمی تواند زندگی بسازد. در اینجا منظور از کار کردن فعالیت و تلاش کردن است. منظور داشتن یک شغل برای گذران زندگی نیست. اگر کسی سوال کندکه من چه کسی هستم و چه کاری باید انجام دهم و زندگی خود را چگونه بسازم؟ باید بگوییم که به خواسته ات رجوع کن و زندگی ات را با کار و تلاش در راستای آنچه که اشتیاق آنرا داری بساز.
ما اغلب می دانیم چه کسی هستیم ولی عوامل محیطی مانع از آن می شود که انتخاب درستی انجام دهیم. اغلب می دانیم و اغلب شجاعت آنرا نداریم که آنگونه که می دانیم زندگی کنیم . می دانیم و نمی دانیم چگونه برنامه ریزی کنیم و چه مسیری طی کنیم تا به یک نقطه درست در زندگی برسیم. نقطه ای که بدون سردگمی و نگرانی به فعالیت در راستای اشتیاق عمیق خود بپردازیم.
بسیاری از افراد در انتخاب شغل متناسب با توانمندی ها و استعدادهایشان و نیز شغل مناسب برای کسب درآمد، دچار سردرگمی و تناقض اند. شغلی که با آن به تمام خواسته هایمان برسیم . آیا می توانیم شغلی داشته باشیم که هم منبع درآمد خوبی برای ما باشد و هم در راستای آن چیز ارزشمند زندگی مان باشد؟
این فکر درستی است اگر بخواهیم زندگی یکپارچه ای داشته باشیم و خود را چند پاره نکنیم. عمر و زمان و توانایی ما محدود است. پس اگر همه توان خود را صرف یک هدف کنیم قطعا به نتایج بهتری خواهیم رسید. اما آیا می شود بین تمام خواسته ها آشتی برقرار کرد؟
و البته گاهی هم نمی دانیم که هستیم و چه می خواهیم و چگونه باید از این سردرگمی خارج شویم؟ تحت تاثیر محیط خود را به طور کامل گم می کنیم و اشتیاق خود را فراموش می کنیم و می شویم آتش زیر خاکستر.
چگونه به این موضوع پیچیده به شکلی نظام مند بیاندیشیم؟
عالی بود ممنون
کاملا کاربردی